مهران و خاطراتش با عکس
سلام مهران جان خوبی پسر گلم ؟........
مهران جان پنج شنبه پیش که 13 فرودین بود رفتیم کوه ان روز به شما خیلی خوش گذشت ان روز شما الاغ سواری هم کردید. جوجه کباب خوردی. اب بازی کردید. توپ بازی کردید . اینم از 13 بدر شما فردا شم شما. از خواب بیدار شدید دیدیم کامل صورتتان سوخته بود اینم از افتاب کوه .......
مهران جان حالا شما بیشتر چیزهای که میشنوید را تکرار میکنی
این هفته یاد گرفته از ما سوال میپرسی هر چیز را که میبینی میپرسی چی چیه ؟ ما هم باید جواب بدید هی تکراری میپرسی چی چیه مثل مانتوی من اورده بود هی میگفتی چی چیه من میگفتم مانتوی مامان هست حدود 20 بار از من پرسیدی و من هم گفتم مانتو هست......گ
دیروز خانه مادرجونت بود ماشاالله خیلی بد شدی چند بار که نسترن را زدی و چند بار هم یاسمن را زدی باحاجیت هم خیلی رو یاسمن حساس هست چقدر از دست شما حرص خورد.........
مهران جان کم کم میخواهم می می را از شما بگیرم انشالله از اول اردیبهشت خدا کمک کند دارم تمرین میکنم از الان و خیلی کمتر به شما شیر بدم انشاالله خدا کمک کند و شما خیلی اذیت نشید.......
مهران مامان خیلی دوست داره
دردانه ای مامان هست
عشق من
دوست دارم
💖💞💗💕
مهران جان امروز 1 سال و 6 ماه و 27 روز سن داری