مهران و خاطراتش از کوکو( شیر)
سلام مهران جان امروز میخوام هر خاطزات شیر خوردنت برات بگم مهران جانزمانی که به دنبا امدی 24 شهریور 1392 ساعت 1:10 همان وقت گذاشتنت روی بدن من و شما می می را گرفتید و شروع به شیر خوردن کردید وقتی بردنم تو بخش شما را هم اوردن و شروع کردن به توضیح دادن که کودک چگونه باید شیر بخورد و یک CD دادن برای اموزش و شما را گذاشتن کنارم و من به شما شیر دادم مهران گلی چون شما خیلی شکمو بودید و هی میخواستید شیر بخورید من خیلی سختم بود به شما شیر بدم چون ان زمان هنوز بلد نبودم به شما می می بدم به دکتر گفتم مرخصم کنید که قبول کرد مهران جان ما ان روز رفتیم خانه و شما اوایل زندگیتان یا همش...
نویسنده :
میترا
17:01