فرزند عزیزم امروز که هفته 34 بارداریم هست خاطرتی از اولین بارداریم را مینویسم
پارسال قبل از بارداریم همه نوع ازمایشی را داده بودم و همه چیزم خوب بود
پارسال قبل از ماه رمضان بود که بی بی چک را استفاده کردم و مثبت بود
از همان اول حالت تهوع شدید داشتم از صبح تا شب حالت تهوع
ویارم هم به ترشی بود عاشق چیزهای ترش بودم یک دون شیرینی هم
نمیتوانستم بخورم
با هزاران سختی روزها میگذشت بیحال و کسل و خسته و همش
خوابیده بودم و پروای هیچ کاری را نداشتم
چند باری دکتر رفته بودم گفته بود همه چیزم خوبه هفته نهمم بود باید
میرفتم دکتر وقت گرفتم و رفتم
دکتر فشارم را گرفت و گفت خوبه روی تخت دراز بکش صدای قلبش را
بشنویم اما صدای قلبی را نشنید
گفت باید سونو شوی وقتی مامانت را سونو کرد به مادر بزرگت گفت
این دست و پای بچه هست اما تکان نمیخورد گفت شما برید
پیش یکی دیگه دکتر که سونو داخلیش بکنه
زنگ بابات و پدر بزرگت زدیم و گفتم دکتر صدایی قلب
بچه نمیاد وقتی دکتر سونوم کرد گفت انشا الله دفعه
بعد بازم خواسته باشید سنو داخلی که خیالتان راحت باشه
و پیش دکتر خودم رفتم و گفت فردا پس فردا برای
کورتاژ و بیستم شهریور بود که رفتیم برای کورتاژ آن
روز تو بیمارستان برام خیلی سخت گذشت
بعد چند روز پیش دکترم رفتم گفت سه ماه تا شش ماه باید جلوگیری کنی