مــــــــــــهـــــــــــــــــــرانمــــــــــــهـــــــــــــــــــران، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

پــــســـرم تـــــاج ســــرم مهران

از اول هفته تا اخر هفته سخت گذشت

1392/9/15 17:16
نویسنده : میترا
304 بازدید
اشتراک گذاری

مهران جان این هفته حالم خیلی بد بود و قرار بود پنجشنبه مهمانی 70 نفره

داشته باشم و نتوانستم به وبلاگت سر بزنم 


یک شنبه شب لرز کردم بک چای نبات خوردم بهتر شدم شب رفتم خانه سر

گیجه و داشتم چقدر کار داشتم اما خوابیدم صبح بیدارشدم حالت تهوع  دل درد

دل پیچه داشتم صبح همراه بابا رفتیم خانه باباجی و یک بی بی چک استفاده

کردم ومنفی بود و شما را خواباندم و به مامی جون گفتم حالم بد هست به

بابام بگو برام سرم بیارد ظهر شد و یک سرم وصل کردم وامپول زدم اما تا شب

بهتر نشدم بابام بردم بیمارستان ودکتر سرم بهم زد و امپول داد رفتم خانه بهتر

نبودم فردا صبح بابام بهم دوباره سرم زد وظهر بهتر بودم و مهمانها رادعوت کردم

بعداز ظهر رفتم خانه کارهایم رات کردم دوباره شب دل درد ببدی گرفتم قرصم را

خوردم بهتر شدم چهارشنبه صبح مامانم امد کارهایم را کرد ظهر که شد دوباره

حالم بد شد که به جلیل گفتم بیا بریم دکتر بابام بیمارستان هست حالم بد

هست و مهرانم از من وا گرفته همش داره گریه میکند و پی پیشم روان شده

دیگه مهرانم بردیم دکتر دکتر که به من امپول برای دل همزدگیم داد وچقدر هم

قرص های قوی داد وقتی از ارژانس امدیم بیرون حالم بهم خورد تا شب بهتر

شدم فردا صبح که بیدارشدم دیدم شیرم خیلی کم شده و مهران هرچی شیر

میخورد بالا میاورد دیگه مامانم کارهایم را کرد برای مهمانی مادر شوهرم از ظهر

امدند دوباره ظهر که شد حالم بد شد و دوباره حالم بهم خورد نیم ساعت شد

بهتر شدم ومنتظر مهمانهاشدیم ساعت 7 بود مهمانها امدند خدا راشکر که بهتر

شدم وفامیلهاسما که شیر بچه هابشان میدادند گفتم به مهران منم شیر بدید

گناه دارد که شش بار شیر سه نفر را خورد تا شب ومهمانیم به خوبی تمام

شد دست مامانم درد نکند همه کار را خودش انجام داد


امروز صبح بازم حالم کمی بد شد بازم بهتر هستم چهارروز من هیچی نخوردم

خیلی قصه مهران راخوردم شیری نداشتم بخورد و شیر بی قوع

 

 

 

مهران جان انشاالله همیشه سالم باشی

مامان دوست داره

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

مامان زهرا
15 آذر 92 21:41
امیدوارم خیلی زود خوب بشی مامان مهربون
میترا
پاسخ
مرسی گلم
farideh
16 آذر 92 0:30
اخی عزیزم ناراحت شدم امیدوارم زود خوب شی اوا هم بدجور سرما خورده
میترا
پاسخ
انشاالله بهتر بشه
تقویم کودکانه
16 آذر 92 7:33
سلام هزینه ی طراحی یک برگ سه هزارتومان میشه
سارا
16 آذر 92 13:14
خدا بد نده آخه چت شده بود؟
میترا
پاسخ
ویروس
گل اندام بانو
16 آذر 92 17:21
انشاالله که زود خوب بشی عزیزم
میترا
پاسخ
خدا را شکر بهتر هستم
مامان الینا
16 آذر 92 19:36
سلام عزیزم.من و شما دوست مشترک مامان لی لی هستیم .حتما خبر داری آوا جونم چی شده.تنها چیزی که آرومم کرد این بود که یه ختم 14 هزار صلوات واسش نذر کنیم.هر چند تایی که می تونی بخونی رو بیا تو وبم و بهم بگو.ممنون
میترا
پاسخ
باشه من 200تا میرفستم
farideh
16 آذر 92 21:36
امید وارم بهتر شده باشی اوا هم مریضه من داغونم
میترا
پاسخ
بله خدا راشکر بهتر هستم برای اوا خیلی ناراحت هستمانشاالله بهتر میشه
شیما
18 آذر 92 4:17
بمیرم الهی عزیزمحالا بهترین هر دو؟
میترا
پاسخ
بله دیگه خوب شدم
مامان لي لي
18 آذر 92 4:52
يه نصيحت دوستانه: نگاهي رو باور كن كه وقتي ازش دور شدي منتظرت بمونه درست مثل نگاه خودت كه منتظر من و اوايي موند........ دوستت دارم💓
میترا
پاسخ
خانمی ما که کاری از ما برنمی امد غیراز این که دعا کنیم و وبلاگش سربزنیم
مامان لي لي
18 آذر 92 9:08
خلوت زندگي خود را به تو تقديم ميكنم ...... كه خلوت تنهايي خود را به من دادي......... و تنهايي خود را به تو ميدهم كه تنهايي خود را به من دادي........
میترا
پاسخ
مامان ایمان
18 آذر 92 16:19
ئر ضمن مامانی شمارو لینک کردم
میترا
پاسخ