شیطونی مهران با عکس شش ماهگی
سلام مهران مامان خوشکلم زندگیم خیلی دوست دارم
مهران جان روز ها میگذرد و شما داری بزرگ تر و اقا تر میشید
مهران جان شما حالا هفت ماه و دوازده روز تان هست سرماخوردگی شما خیلی طول کشید و و تاحالا هم ابریزش بینی دارید فکر کنم حساسیت هست.....
مهران جان خیلی دوست داشتنی شدی همش کارهای عجیبی و شیطنت میکنی
یکم از شیطنتهایت بگم که امروز ظهر خواب بودی من و بابا تو اتاق بودیم و یک دفعه یه صدایی امد. امدم تو حال دیدم بیدارشدید رفتید سر خرما سه تا چهار خرما برداشتید رو روفرشی له کردید یکم خوردید و بقیه اش هم تو کاسه فشرده کردید وای ان موقع خیلی از دست شما خندیدم
یه کار دیگه که شما انجام مید صبح که از خواب بیدار میشید چای را جلو ما میبینید بطرف چای حمله میکنید ما هی سینی را میکشیم ان طرف شما هم همراه سینی انطرف ما که مزه چای را نمیفهمیم
مهران مامان شما علاقه دارید به ویترین خانه مامی جون میرید طرف ویترین شیشه راباز میکنید و ولش میکنید تقی صدا میده خیلی کیف میکنید ودوباره تکرارو تکرار و خیلی هم ذوق میکنید ودست میزنید فکر کنم امروز صد بار این کار را تکرار کردید
مهران جان پای سفره حمله به سفره چند روز پیش داشتید سفره را میکشید و دوغ را داشتید میرختید که مامی جون جیغ زد و شما سفره را ول کردید شما همراه ما پای سفره غذا میخورید وچقدر رخت وپاش دارید همه غذایتان راروی زمین خالی میکنید
همین الان رفتید سر قندان و قندان را خالی کردید و دارید قندها را پخش میکنید روی زمین از دست تو بچه شیطون و داری در قندان را میخوری
مهران جان شما هم مل من هندونه ای هستی
در همین پست عکس میگذارم در اینده نزدیک
مهران خیلی دوست دارم
اولین چهار دست و پا
عکس بالا مهران کمک به مامی جون برای درست کردن سالاد