پسرم مثل مامان شجاع باش...
سلام مهران خوشکلم امروز شما هفت ماه بیست و هفت روزتان هست من در تدارکات جشن دندونیت هستم بیشتر کارها را من و مامی جون ا ت داریم انجام میدیم انشاالله بزودی مهمانی رابگیرم
مهران جان پنج شنبه اسب مامان مسابقه زیبایی در اشکذر داشت که مقام سوم را اورد که من میخواستم اسبم اول بشه اما نشد وقسمت نبود امسال سال سوم هست که اسب مامان تو مسابقه شرکت میکند و هر سال مقام میاورد ...
اسبم که مقام اورد شما را بغل کردم و رفتم تو میدان و همراه اسب عکس انداختیم شما در حال عکس انداختن از صدای مجری ترسید زدید زیر گریه .انشاالله بعدا عکسش را گرفتیم در همین پست میذارم. راستی دیگه امروز فردا هست اسب بابا هم زایمان کند .
مهران شما وقتی حیوانات را میبینید صداهای عجیبی از خودتان در میارید و میخواهید اسب و گربه وکاسکو . مرغ وغیره را دربغل کنید.
مهران خیلی دوست دارم مثل خودم شجاع و نترس بشی مهران مامان از هیچی نمیترسد مثلا مامان میترا مار و موش سوسک وچیزهای دیگه را میگیره یا دیشب خانه باباحاجی مارمولک گرفتم . انشاالله مثل خودم شجاع باشی زیاد به بابا جلیل نرو باباتم شجاع هست نه مثل من
مهران جان غذاهای ممنوعی که ما به شما دادیم . هندوانه. طالبی. پرتقال . لیمو شیرین. لیمو ترش کمی .توت. ماهی .کباب .عدس پلو .خرما .دوغ بازاری .و مرغ و برنج چهار ماهگی بهتان میدادم .....
مهران این چند روز باید بریم زارچ شهر بابات باباحاجیم هر سال برای عموم که شهید شده روضه میخواند و ما هم باید بریم انجا برای چای دادن کمک کنیم ...
مهران دوست دارم خیلی دوست دارم هزاران کهکشان دوست دارم
تا پست دیگر بای بای