مهران و خاطراتش در هفت ماهگی با عکس های هفت ماهگی
سلام مهران جان ماشالله هر روز شیطونتر و بلاتر میشی و من وقت پیدا نمیکنم که وبلاکت را به روز کنم خوب برم از کارها و که میکنید بگم
مهران در هفت ماه و دوازده روزگی دندانت در امد این چند وقت خیلی قر میزنی و گریه میکنی
مهران جان دیگه چهار دست و پا راهت راه میره با سزعت کل حال را دور میزند وقتی تو اشپزخانه باشیم شما چهار دست و پا میاید اشپزخانه و ما را نگاه میکنید و میخندید که شما هم امدید اشپزخانه
چند روز پیش بابا بند سیار را اورد تو حال و شما چیز جدید ببینید ذوغ میکنید و با سرعت به طرف وسیله جدید میرید ... شما بند سیار را دیدید و به طرف بند رفتید من که مواظب شما بودم شما میله بند را گرفتید و بلند شدید البته من زیر یک دست شما گرفتیه بودم
مهران جان بیچاره لپ تاپ ما جرعت نداریم لپ تاپ باز کنیم شما خنده به لبایتان میاد و به سرعت به طرف لپ تاپ و همه ای کلیدها را میزنید و لپ تاپ را واژگون میکنید
خراب کاری شما دیروز سفره را پهن کردیم ودوغ را عقب گذاشتیم شما دست بهش نزنید ما که یادمان رفت دوغ پشت سرمان شما با سرعت به طرف در قابلمه و بعد به طرف دوغ و وای بک لحظه دیدیم که پارچ خالی و مامی جون زیرش یخ کرد و شما هم یخ کردیدو یکی دست و پایتان را روی هوا بود یک دست روی زمین و سر انگشت پایتان روی زمین وگریه ...... چند دقیقه ارام و مظلوم شده بودید
شیطونی شما عاشق قابلمه هستید چند روز پیش قابلمه خالی زیر دستان امد اما چرب بود شما هم دستان زا بردید داخلش و هی کف دستتان زا ته قابلمه مالیدید ونیم ساعت داشتید این کار را انجام میدادید
مهران جان تا حالا صدای هیچ خواننده ای برای من زیبا نبوده بجوز صدای تو وهیچ صدا موزیکی زیبا نبوده جز دستان تو که به هم میخوره قربونه خواندنت و دست زدنت برم به قول مامی جون تو عروسی یکی مهران دست بزنه کافی هست
مهران جان جمعه رفتیم کورس و برای بار اول شما هم بردیم کورس اسب به شما خیلی خوش گذشت پشت سرمان چند تا دختر بودند چقدر باهاشون خندید و دختر بازی کردید و اما وقتی مسابقه شروع میشد همه جیغ میزدند شما میترسیدید و گریه میکردید
هفته پیش باباجون رفته بود مشهد وقتی امد چقدر برای شما سوغاتی اورده بود سه تا لباس و چهار تا اسباب بازی اورده بودند و برای من و بابا سوغاتی اورده بودند دستشان درد نکند
مهران وقتی ماست میخورد
مهران جان برای اولین بار ماست خورد
مهران جان روز مادر مهمان مامی جون رفتیم باغ پدیده به صرف پیتزا
مهران در حال خودن گوشت کوبیده
مهران جان این لیاس را باباجون از مشهد برای شما اورده
مهران در حال کمک کردن به مامان برای دوختن لباس
مهران جان افتاب بیارم خدمتان
مهران جان فتوکپی باباش میخوابد
مهران در حال فشولی