مــــــــــــهـــــــــــــــــــرانمــــــــــــهـــــــــــــــــــران، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه سن داره

پــــســـرم تـــــاج ســــرم مهران

مهران در ده ماهگی و دوباره تب کردنش با عکس

1393/5/19 21:46
نویسنده : میترا
323 بازدید
اشتراک گذاری

سلام  مهران جان  امروز شما 10 ماه و 26 روزت هست 

مهران جان هفته پیش که گذشت  از سشنبه شب رفتیم روضه  شما تو مسجد خیلی شیطونی کردی من دنبال شما تو مسجد شب رفتیم خانه مادرجون ( بابا ) خوابیدیم چون قرار شده بود چهارشنبه بریم خرید عروسی 

چهارشنبه صبح ساعت ساعت 9 بیدارشدم و امده برای خرید من به شما شیر دادم و رفتم و شما تو خواب نازی بودی 

 ما که رفتیم خرید ساعت 12 بود که زنگ مادرجون زدم گفت که هیچی نخوردی و گفت عمه سعیده امده و داره به مهران شیر میده و گفت شما خیلی خوشحال شدی که عمه به شما می می داده و در هنگام دادن می می شما گردنبندش و گوشوارش را میگرفتید و میکشید و نگاه به صورتش میکردی و می می میخوردی 

 ساعت 3 بود که بابا رفت و شما را اورد رستوران و من به شما می می دادم  و بعد رفتیم خانه شاعت 5  بود که بابا شما را برد زارچ  تا ساعت 23 که شما را اورد یزد و مادرجون گفت هیچی غیر شیر نخوردید 

 پنج شنبه بعد ظهر بود که از باشگاه امد خانه مامی جون گفت که شما تب داریم تب شما روی 38\5بود   که به شما تب بر دادم  یک ساعت گذشت اما تب شما هیچ تغییری نکرد شما را باز کردییم که به شما شیاف بدیم   و من اماده برای رفتن به زارچ یک لحظه دیدم استین و شلوار روسری خیس شده 

و من شما را دادم مامی جون که لباس های شما را عوض کند 

 

رفتیم زارچ شما تبتان پایین امده بود و باید میرفتیم روضه که تصمیم گرفتم شما هم ببرمروضه وقتی شما را بردم پسر خوبی بودی و کر کر نکردی اخر شب بعد از روضه امدم سوار ماشین بشیم که پیشانی شما را زدم به در که شما غش کردید سوار ماشین شدیم دوباره گوشی زدم تو  پیشانیت و شما قش گریه یکمی ارام شدی رو صندلی ایستادی که یک دفعه سرت خور به سقف ماشین و دوباره گریه شما در امد ............

 

قرار شد که شب را برم خانه مامی جان بخوابم و بابا جلیل زارچ خوابید 

سوار ماشین شدم و تبت را گرفتم که دیدم تب داری راه افادیم و رفتیم بیمارستانی که باباجون کار میکند  دکتر شما را دید و برای شما چرک خوشکن و تب بر داد ند  مهران جان شما چهار روز تب شدید و 39/5 درجه تب سوختید این چهار شب هم خانه مامی جون خوابیدیم مهران جان خیلی لاغر شدی فکر کنم یک کیلو وزن کم کردی  دیگه لپی نداری و چشمهایت خیلی پف کرده مهران جان این چهارروز هیچی نخوری غیر از شیر هنوزم اشتها نداری مهران امروز بدنت را دیدم دونه های قرمز داره از بدنت میریزه بیرون  این بار دونه هایت باخارش هست

             مهران جان انشالله زودی خوب بشی و تا اخر یک سالگی سرما و تب نکنی

.             مهران جان مامان خیلی دوستت داره     

 

 

 

 

 

 

پسندها (7)

نظرات (10)

مهتاب
22 مرداد 93 11:56
الهی بمیرم چرا تب داره میترا جون دونه هاش چه جوریه؟ کل بدنش دون دون شده؟ حلما 3 روزو 3 شب تب داشت بعد که تبش اومد پایین بدنش دون دون شد دکتر که بردیم گفت ویروس رزوئلاس و دارم نمیخواد کل دوره مریضیشم 5-6 روزه حلما هم فقط شیرمو میخورد و خیلی لاغر شده بود
باران قاصدک
22 مرداد 93 15:23
سلام عزیزم آخه حالا مهران جون الان چطوره
مامان سمیرا
22 مرداد 93 19:38
انشالله که خوب میشی عزیزم. نبینم لپهای تپل مپلت آب بشه عزیز دلم
مامانی امیرحسین جونی
23 مرداد 93 1:17
ای بابا میترا جون چقد مریض میشه مهران الهی چقد اذیت میشه ایشاالله زودی خوب شی عزیزم
مامان ماهان
24 مرداد 93 0:27
سلام الهی فدات شم خدا نکنه عزیزم الهی زودی خوب شی و دیگه تب نکنی عزیزمممممممممممممممممممم برات دعا میکنه خاله نگران نباشیا بووووووووووووووس لپاتم دو لپی شه ایشالله این مامانیت بی وفا شده خیلی
مامانی رادین
24 مرداد 93 19:10
اخیییییییییییییییییییییی عزیزم خدا نکنه مریض بشی عسلم ایشالا هیچ جای دنیا هیچ بچه ای مریض نشه الهی امین...
الهام مامان امیر علی جون
25 مرداد 93 18:07
این آموزش کمکتون میکنه http://kolbemadarane.niniweblog.com/post17.php موفق باشید
مامان و بابا
25 مرداد 93 23:43
سلام مهران جوووووووووووووون من حديث هستم 4 ماه و 4 روز به دنيا اومدم مامان و بابام برام وبلاگ باز كردن اگه بيايي بهم سر بزني خوشحال ميشم اگه نيايي باهات قهر ميشم.... دوستت دارم
مامان بردیا شیطون
26 مرداد 93 12:43
آدم ها را بدون اینکه به وجودشان نیاز داشته باشی ؛ دوست بدار ! کاری که خدا با تو می کند ...
علی
10 آبان 93 16:19
سلام دوستم اميدوارم که خوب باشي.. خدا نی نی تون رو حفظ کنه امروز يه بنده خدای که معلولیت داشت ازم یه خواهش کرد تا براش انجام بدم لطفآ بخونید اون داراي معلوليت و بیکار هست و به تازگي يه فروشگاه شارژ راه انداخته با کلي هزينه که مشتری نداره ازم خواست تا لينگ و رو ، رو وبم بذارم تا شاید اینطوری هم تبلیغ بشه و هم مشتری پیدا کنه منم هم لینگش کردم و هم بنرش رو رو بم گذاشتم ازم خواست به تا در این راه کمکش کنم اونم چون معلوليت داره از ته قلبش برامون دعا مي کنه و دعای معلول هم حتمآ میگیره منم گفتم باني خير بشم و به شما هم بگم تا در این خیر شریک شین تا در کنار وبلاگ قشنگي که داريد اون رو لينک کنيد تا اون بتونه درامدي داشته باشه و دعاي خيرش واسمون بمونه و از همه مهم تر خوش حال بشه چه اشکالی داره ؟ نه جای ازت گرفته میشه و نه مزاحمت تو وبلاگ نویسی میشه + + + عنوان لينک : خريد ارزان شارژ و عمده آدرس سايت : http://sharjj.ir