خاطرات دومین سفر به تهران با عکس
مهران ما برگشتیم از مسافرت ..............
دوشنبه ظهر بود که حرکت کردیم به طرف تهران شما بیشتر تو ماشین خواب بودید اگر بیدار بودید میخواستید از ماشین پیاده بشید فقط یک ساعت مانده بود که برسیم شما خیلی کرکر کردید بازم خدا را شکر که شش ساعتی رسیدیم
سشنبه ظهر خانه خاله ام دعوت بودیم شما پسر گلی بودید شبش خانه دایی ام دعوت بودیم انقدر کر کر کردی که
باباجون میبردت تو کوچه بابا جلیل چند بار بردت تا پارک یک ساعتی تو پارک بودی .
چهارشنبه صبح هنوز بیدار نشدی گریه ات شروع شد که من به شما استامنفون دادم یکم اروم تر شدی و همگی به استقبال داییم که از مکه امده بود رفتیم شما تو بغل باباجلیل خواب رفتید یک ساعت خوابیدی . بعدظهر شما را بردیم حمام و شب هم رفتیم تالار . تالار خیلی سرد بود که شما بک ساعت بعد ابریزش بینیت شروع شد . شما خیلی تو سالن خوشتان امده بود و همش داشتی جیغ و حرف میزدید و کارت شده بود موز و خیار برداشتن و گذاشتن تو دهنت . فقط نیم ساعت تو سالن گریه کردید و میخواستید روی زمین چهار دست و پا را بروید دیگه اخرشب که امدید خانه شما شروع کردید چهار دست وپا رفتین و جیغ کشیدن و شما خوشحال بودید که میتوانید چهاردست و پا بروید
پنج شنبه ظهر همراه باباجلیل بردیمت تو پارک همراه ساره دختر داییم که سوار سر سر و تاپ شدی و به شما خوش گذشت بعد ظهر هم من همراه شوشو رفتیم بیرون و شما را جا گذاشتم پیش فک و فامیل هایم و اخر شب هم از همه خداحافظی کردیم.......
این چند شب که خانه باباحاجی بودیم یک شب خاله پیش ما خوابید سه شبم داییم و خانواده اش انجا پیشمان خوابید تا نصف شب با هم حرف میزدیم
مهران جان این چند روز سارا با شما خیلی بازی میکرد و شب اخر مهدی که پسر داییم با شما بازی میکرد با این قلبش بد کار میکند خیلی شیطونی کرد
جمعه صبح حرکت کردیم به سمت یزد شما بیشتر تو ماشین خواب بودید و دایی هم خیلی کمک کرد که شما از خواب بیدار نشوید ناهارم تو راه بایسیدیم یه جوجه کباب داغ خوردیم شما انجا از اول تخت ها چها دست وپا میرفتید تا اخر تختها ودوباره دایی رویتان را میچرخواند و شما برمیگشتید تو رستوران که بودیم چند تا مرد انجا بودند از شما خوششان امده بودید و شما را بغل کردند و اول صورت ماستی شما تمیز کردن و شما هم از انها خوششتان امده بود ....
اینم از مسافرت ما تو سه روز
راستی مهران جان همه فامیل ها به شما کادو دندونی دادند که همه نقدی بود دست همه درد نکند خوشحالمان کردند
مهران در تالار
مامان قربونت بره
مهران در خال بازی با دوستانش
اینم اقایی که شما را بغل کرده وباهاش جور شده بودی گریه هم برای این که دست یکی از این اقاها خورد تو سرت