مهران و در نه ماهگی وعکس از هندوانه خوردن مهران
مهران جان پسر گلم خوبی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مهران جان وقتم خیلی کمی دارم الان شما خواب هستید تا خوابید میتوانم بیایم وبلاگت مهران جا شما امروز 9 و 18 روزت هست شما تو این ماه باهوش تر شدید................
مهران جان شما دیگه دست به دیوار و راه رفتن و بعدش دست خود را ول کردن یکم مکث میکنید و ارام میشینید دیگه باسنت زد ضربه شده . مهران جان اگر دستت یکی دستت به دیوار یاشد چیزی خواسته باشی برداری خم میشی و ان اسباب بازی را برمیداری و بایمیسی یک دستت به دیوار و دست دیگه ات اسباب بازیت هست افرین به این پسر باهوش .........................
مهران جان چند وقت هست که سیب درست بهت میدم و شما سروع میکنید به خوردن نصف سیب را میخورید این سیب بیچار را همراه خوردت به این ور و انور میبری و .................
چند روزی هم هست بهت لبوان میدم لیوان را به طرف دهنت میبری یکمش را رو لباست خالی میکنی یکمش هم روی زمین و چند قطرشم هم میخوری ....................
مهران جان اگر چیزی روی زمین باشه مثل دست جارو برقی بر میداری و حالت چهار دست و پا به جلو میری دست جارو برقی را همراه خودت جلو میاوری یا مثل موبایل یا اسباب بازی یا کنترل یا چیزهای دیگر ......................
مهران جان شما خیلی علاقه به جارو برقی دارید از ما یاد گرفتید دست جارو برقی را جلو عقب میکشید .................
مهران جان از دایی یاد گرفتی خودکار یا مداد را برمیداری و روی کاغذ خط میکشی و نقاشی میکشی .........
مهران جان کنترل را برمیداری و به طرف تلوزیون میگیری که شبکه را عوض کنی .................
مهران جان یاد گرفتی نانای نا نای میکنی دستت را تکان میدی تا اهنگ شاد میاد شما شرو به دستت را تکان دادن میکنی ...........................
مهران جان چند وقت پیش زنموت دستت را گاز گرفت شما هم بهش گفت اهههه بعدشم دستت بطرفش بردی حالت زدن دیروزم خیلی داشتی شیطونی میکردی مامی جون جنگت کرد شما هم سرت را پایین انداختی و گفتی اااااااهههههههههه دستت را هم بالا و پایین کردی ................
مهران جان هفته پیش نامزدی دایی بود همش در حال خرید بودیم یا مهمان از تهران داشتیم دیگه هیچی سرمان خیلی شلوغ بود شب نامزدی دایی خیلی خوش گذشت من ان شب یک خواهر شوهر کاملی بودم مجلس را خیلی خوب گرم کرده بودم شما هم ان شب پسر خوبی بودید ...............
مهران جان چند وقت بود که خیلی خوب بودی چند روز هست غذا کم میخوری و زودی هم گریه میکنی و سر جیغ میافتی دیشب دیگه بهت دیفین هیدرامین دادم دیگه خیلی وابسته به می می میشی کیخوام کمتر بهت می می بدم ............................
مهران جان ما تو ماه رمضان هستیم و من بر عکس دو ماه رمضان پارسال و پیارسال که نمی توانستم ناهار بخورم امثال ناهارم را میخورم ..............
مهران جان دیروز رفتم خودم را وزن کردم خیلی لاغر شدم وزنم رسیده به 43 کیلو خیلی ناراحت هستم ..................
مهران جان هفت تیر سالگرد عقد من و بابا بود و بابا برام یک اینه و شونه اهنی کادو گرفته بود ..................
مهران جان خیلی دوست دارم
عکس از گل پسرم مهران جان در نه ماهگی
مهران در حال مشق نوشتن
اینم یک مدل جدید سس خوردن
مهران خانه باباحاجی مامان
مهران در هنگام سیب خوردن
اینم مدل جدید هندانه
اینم وسایلی که برای زندایی خریدیم برای شب نامزدی