مهران در نه ماهگی و تب شدید با عکس
سلام خوشکل من امروز 9 ماه 28 روزت هست امروز 21 تیرماه 1393 هست
مهران جان هفته گذشته خیلی گریه و بهانه جویی میکردی دوشنبه گذشت 9 ماه 24 روزت بود که دیدم یکی از دندانهایت اندازه سر سوزن در امده همان شب شما تب کردی و من به شما تب بر دادم دوباره 5 صبح بامداد دیدم تب داری دوباره به شما تب بر دادم صبح باید میرفتم کلاس ساعت هست سما را بردم خانه مامی جون و رفتم ساعت 11 برگشتم دیدم بغل مامی جونی و گفت همان جور تب داری و بهتر نیستی و صبح تا حالا نمیتوانی سر راست بگیری و همش خوابیدی و دوبااره به شما تب بر دادیم ساعت دو باباجون زنگ دکترت زد و گفت که بیمارستان هست دیگه زنگ باباجلیل زدیم مغازه را بست و امد رفتیم دکتر دکتر دکتر جلیلی معاینت کرد و گفت چکر در گوش و گلوی شما نیست فقط تب دارد و برای شما تب بر داد و گفت که بهش بدید و چند روز دیگه دونه های قرمز از بدن شما میریزه بیرون تا یک روز و نصفی شما تب داشتی پنج شنبه صبح دیدم که دونه های قرمز از بدن شما رخته بیرون تا نزدیک افطار دیگه بدن شما پر شده بود وپنج شنبه و ما زارچ رفته بودیم زنموهای خودم بهم میگفتند مبارک باشه سرخک هست اما من چون دکتر گفت بود زیاد نگران نبودم و میدانستم دونه ها برای تب از بدنت رخته بیرون اما واقعا بدنت وحشتناک شده بود بدنت مثل سوختگی شده بود فردا ش که بدن شما بهتر شده و امروز دیگه دانه های قرمز روی بدنت نیست عکس ها رابعدا میزارم
مهران جان پنجومین مرواریدت مبارک
مهران جان مامان برای بمیره که انقدر حالت بد بود