عکس پسر خندان
اینم عکس پسر خندان مامان قربونه این خندیدنت بره پسره خندانه من ...
نویسنده :
میترا
12:32
پسرم میگه بابون
سلام خوشکل مامان خوش خنده ای مامان نفس مامان مامان قربون خنده ات برم چند روز هست که قش خنده دیروز من داشتم با دست هات نرمش و ورزش میکردم شما قش خنده وبعد دست هایت را به لپ ها یم میزدم شما قش خنده وصدای خنده شما کل خانه میپیچد داخل دهن شما را میبینیم ای پسر بی دندان. از این که دستت هایت را به لپم بزنم خوشت میاد وقتی هرکسی با شما حرف میزن شما شروع میکنید به اقـــــــــون و اقون وقون هقون گگون بابون ابون هههههم و غیره .... که ان وقت ادم دوست داره شما را بخورد راستی مهران جان همیشه که شما خوشحال هستی شما همش در ...
نویسنده :
میترا
12:11
عکس مهران روز عاشورا
سلام پسرم اینم عکس هایی از محرم پاییز 92 مامان جان اینجا کنار بابا جون کنار نخل هستی پسرم علی اصغر شدی اینم گهواره که نی نی ها را توش میذارند مهران جان بغل دایی هستی داری چای صلواتی میدی اینجا هم خانه باباحاجیم هستی سوار کالسکه سر خیابان روز عاشورا ...
نویسنده :
میترا
20:06
شیر مردم امروز واکسن زد
سلام پسرم عزیز مامان مامان قربونت بره . امروز دومین ماه گردت هست پس دومین ماه زندگیت مبارک . امروز صبح همراه مامی جون سوار کالسکه ات کردیم و رفتیم طرف مرکز بهداشت . رفتیم انجا نوبت گرفتم. رفتیم قد و وزن که وزنت بود 5600 کیلو و قدت 61 سانتیمتر و مرکز بهداشت قطر برای شما داد وقرص برای مامان . یک ساعت قبل از این که بریم مرکز بهداشت استامنفون به شما دادم . رفتیم اتاق دیگه برای واکسن زدن . شما خواب بودید ما تلاش کردیم بیدارت کنیم اما بیدار نشدید اقای دکتر اول به شما قطره داد وبعد امپول را اماده کرد و به شما زد که صدای گریه شما بلند شد دوباره یکی دیگه به شما زد که...
نویسنده :
میترا
19:37
شبی که پسرم خیلی شیطونی کرد
پسر گلم دوشنبه شب 20دشهریور رفتیم خانه بخوابیم که شما هوشیار شده بودید و خوابتان نمی امد تا ساعت یک و نیم بامداد فیلم دیدیم بعد از فیلم پوشاکت را عوض کردم و بعد رفتیم روی تخت چراغ ها را خاموش کردیم شما شیر خوردید و غور میزدید داد و فریادو گریه فکر کنم همسایه ها بیدارشدند از صدای شما دستت را مشت کرده بودید و من را میزدید.کمی استراحت یه بادگلو کردید دوباره شیر خوردید که در حالت شیر خوردن زور میزدید و من را حسابی مشتم زدید در همان لحظه شکم شما کار کرد که رفتیم پوشاکت را عوض کردم ساعت دو نیم بامداد بود. تا شما خواب رفتید ساعت نزدیک سه بامداد بود.ان شب نذاشتی ...
نویسنده :
میترا
15:26
عکس های پسرم تاج سرم
برای دیدن عکس ها ادامه مطلب مهران جان امروز 55 روز هست که پیش ما هستی چند روز دیگه عاشورا حسینی هست . مامان جان شنبه باید بریم واکسن دو ماهگیت بزنیم . ...
نویسنده :
میترا
21:21
تولد مامانی
پسر عزیزم دیروز 17 ابان تولد مامان بود ودیشب هم مامی جون و دایی جون به مامان کادو دادند و بابا هم چند روز پیش من را برد بیرون و برام سرویس طلا خرید و امروز هم برام کیکش را خرید مــــــــهران جان کی بشه تولد شما را جشن بگیریم باید ده ماه دیگه بگذر تا ان روز بزرگ برسد پسر گلم ما هر جمعه میریم خانه مامان جان و باباحاجی وعمه و عمو هم میایند و بهمان خیلی خوش میکذرد ...
نویسنده :
میترا
20:46