یک روز پر از دلنگرانی و روز تعیین جنسیت شما
سه ماه دوم خیلی حالم بهتر شد تازه یک هفته از عید گذشته بود از خواب بیدار شدم و به شکمم نگاه کردم با این که 17 هفته از بارداریم گذشته بود شکمی در نیاورده بودم خیلی نگران بودم و باید برای ازمایش nt میرفتم دکتر که رفتم خانه مادر بزرگت و با کمی حالت گریه گفتم هیچی شکم در نیاوردم بایید بریم دکتر من که به مادر بزرگت استرس وارد کرده بودم گفت که باشه امروز میریم زنگ بابات زدم و گفتم دفترچه را بذار برای نوبت مادر بزرگم زنگ پدر بزرگت زد و گفت شما هم باید بیایید وگرنه منم نمیرم طاقت خبر بد را ندارم . ساعت چهار شد و زنگمان زدند من بابا ومادر بزرگ و پد...
نویسنده :
میترا
16:23