15روزگی مهـــران بود ان را برای ختنه بردیم بعد از چهل دقیق رفتیم داخل اتاق خانم دکتر گفت فقط یک نفر بچه را ببرد تو اتاق روی تخت بخواباند و بعد خودمان را از اتاق بیرون کرد . اقای دکتر با خانم دکتر وبا کمک منشی بچه را ختنه کردند . وقتی رفتیم بچه را برداریم اقای دکتر گفت این پستونک را بگیرد که گریه نکند مهـــران با چه ناراحتی این پستونک را مک میزد خانم دکتر گفت که هرروز چند ساعت باز باشد و حمامش هم نبرید تا ختنه بیفتد. بعد از معاینه بردیمش خانه و استامنفون بهش دادیم و بازش کردیم و تا ساعت 7 شب بود گریه میکرد . تا ان روز که گریه مهـــران را نشنیده بودم را شنیدم و چقدر ان روز برام ...