مــــــــــــهـــــــــــــــــــرانمــــــــــــهـــــــــــــــــــران، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

پــــســـرم تـــــاج ســــرم مهران

مهران گلی دست بزن پیدا کرده

سلام مهران گلی  مهران جان دوهفته هست خیلی بد نشدی دست بزن پیدا کردی هم ما ها را میزنی هم بچه ها را میزنی مهران جان جند روز پیش بابا جلیل خواب بود شما رعتید پیشش و هی میگفتی پیش پیششسس بعدش یکدفعه یکی سیلی چسبید تو گوش بابا جلیل   مهران جان چند روز پیش همراه ماِمی جون نقاشی میکشیدید که چند بار تو حال خودت بودی ناگهان چند تا دستت را محکم زدی تو صورت مامی جون.  جمعه پیش که خانه مادر جون بودیم ی( یاسمن هنوز چهار دست و پا میره) شما رفتید و نشستید روی کمر یاسمن ...... این چند تا از کارهای بدت هست که نوشتم مهران جان دیروز رفتم پاساژ و برای شما. کت لباس شلوار برای عیدت خریدم. شما انقدر تو پاشاژ شیطونی کردی. من سعی کرد...
16 بهمن 1393

مهران همش اسیب میبیند

سلام مهران گلی مهران جان امروز دوست دارم از اتفاقاتی که برات افتاده بگم چند روز پیش پیش من بودی داشتی میرفتی که گرفتمت و پیشانی شما خورد به تک پوش دست من و پیشانی شما خراش برداشت و خون امد و پیشانیت مثل یع گردو امد جلو همان وقت تک پوش را دراورد بابات میگفت تک بندت را بده برفروشم باباجون میگفت بنداز دور... شبش باید میرفتیم زارچ موهایت را رختم روی پیشانیت کسی نبیند وگرنه همه چیزیم میگفتند خدا را شکر کسی انروز پیشانیت را ندید   امروز تو خانه خودماندبودیم هی میرفتی پیش کمدت و میگتی بالا من شما را میذاشتم روی اولین قفسه کمد. و موظبتان بودم بردمت تو حالا شما دوباره رفتی کنار کمد بالا اولین طبقه کمد و افتادید دوباره پیشانیت سیاه و کبود ش...
4 بهمن 1393

مهران گلی و خاطراتش

سلام خوشکل مامان. مهران گلی ماشاالله به جونت همه فامیل میگن چقدذ مهران مظلوم هست میگن صداش در نمیاد منم میگم اره خیلی خوبه فقط بی سر و صدا داره خرابکاری میکند  فامیل ها میگند که خیلی خوبه مهران کار بچه ها ندارد منظرشان این که نمیری بچه ها را بزنی  خانه ای فامیل ها که میریم شما بلند نیشید میرید همجا سرک میکشید همه اتاق ها را نگاه میکنی انگار که معمار هستید  این چند هفته چند تا مکه ای داشتیم  شبها میرفتیم مهمانی پلو خوری..... مهران گلی چند شب پیش ساعت 11 بیدار شدی و هی گریه کردی هی گریه کردی بابا جلیل هر جور بود ساعت 1 بامداد خوابت کرد دوباره ساعت 2 نصف شب بیدار شدی و دوباره گریه کردی و اشک میرختی باباجلیل دوباره ...
1 بهمن 1393

یکی عکس

مهران جان امروز 16 ماهگردت هست  16 ماهگردت مبارک........... مهران و نگاه کردن به مورچه ها......   ...
24 دی 1393

مهران در مسابقه نی نی وبلاگ 10 شد

سلام مهران گلی تبریک به شما  مهران تو مسابقه نی نی وبلاگ نفر 10 شد  مهران گلی این چند وقت درگیر جمع کردن رای برای شما بودم  همه ای فامیل بسیج شده بودند و برا ی شما رای جمع میکردن از اوایل تا اخر های نسابقه شما 10 9 با 7 بودید روز اخر دیدم شما 11 هست با فاصله 80 رای به بالا همه ناانید شده بودیم که یک پیام به ما امید داد زندایی پیام دادکه امید داشته باش دوباره فردا رای جمع میکنیم پنج شنبه صبح کار ما شد پیام دادن رای جمع کردن همه فامیل ان روز برای مهران دوبار رای جمع کردن تا شب برای شما 120 رای جمع شد و شما شدید 10  اینم کاغذی که چاپ کرده بودم برای تبلیغ شما به دوستان    تعداد کل آرا...
20 دی 1393

11 و 12 دندان مهران

سلام مهران جان چند وقت هست وقت نمیکنم بیاییم برات از خاطراتت بنویسم ................. مهران جان 11 و 12 مرواریدتم به سلامتی نیش زد 11 مرواریدت یک سال و سه ماهت بو و 12 مرواریدتم یک سالو سه ماه و شانزده روزت شکفت................. مهران جان تو تا از دندان های پایین شما خیلی به هم چسبیده همش چیزی میره لاش و من باید به زور چیزی که رفته وسط دندانهایت  بکشم بیرون ...............  
10 دی 1393

15 ماهگرده مهران گلی

سلام مهران گلی ......  مهران جان دیروز 15 ماهگردت بود روز ها به سرعت میگزرد........ دیروز بردمت درمانگاه وزن و قد وزنت 10.500 بود که اصلا خوب نیست گفت هر جور هست غذایش را بیشتر کن که شما صبح تا شب یک وعده هم غذا نمیخورید مهران گلی صورت دیگه تپول مپول نیست.  قدتم 82 که گفت خوبه .   .............    مهران جان از صبح تا حالا پنج تا لقمه غذا نخوروی الان خواب ظهر را داری میکنی .....   مهران جان چند روز پیش همسایه مامی جون امده بود خانیمان شما فقط منتظر هستید که ما چکار میکنید که شما هم مثل ما امدید بشقاب مهمان را پر از میوه کروید یک دور دور خانه میچرخیدی و یکی میوه میذاشتی تو بشقاب همسایه.. اولی که همسایه...
25 آذر 1393