مــــــــــــهـــــــــــــــــــرانمــــــــــــهـــــــــــــــــــران، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

پــــســـرم تـــــاج ســــرم مهران

تغییرات پسرم تاج سرم

ماشالله یادتان نرود پسر گلم عزیز مامان تغییرات شما در این چند وقت. وقتی به دنیا امدی صدای گریه شما رخیلی ارام بود وقتی بردیمت خانه بیشتر روز خواب بودید وقتی هم شیر میخواستید ای صداهای ارامی به گوش میخورد که شما شیر میخواهید و تا 15 روزگی که بردیمت برای ختنه ان موقع بود که صدای گریه شما را شنیدیم که عزیزم گفت که صدای گریه مهران اخر شنیدیم. تازه کمی گریه یاد گرفته بودی بازم ارام بودی . از پنچ روزگی که میخوای بخوابی گریه میکنی و بیشتر نق میزنی. اوایل بهت میگفتم مهران مهربانه وی مدت هست که همش میخوای بغل باشی  بیشتر گریه میکنی. مامان جان بعضی وقت ها  خیلی اخم میکنی و قیافه میگری و باد ...
5 آذر 1392

عکس از اسکیموی مامانی

سلام پسره گلم  نفس مامان  زندگی مامان  تاج سرم   اینم چند تا عکس از چند روز پیشت امروز 67 روزت هست الان رو پام هستی و داری من را نگاه میکنی       پسر گلم اینجا دیدم داری ناز نگاهمان میکنی ازت عکس گرفتیم   عزیزم این لباس را تاز تنت کردیم روش نوشته 3تا 6 نمیدونیم وزن هست یا ماه هست اما کوچیکت شده      قربونه چشم های سبزت بشم      اینجا شدی اسکیمو     عزیزم بغل باباحاجیم هستی خانه باباحاجی و بابا  حاجی خیلی دوست داره  ...
2 آذر 1392

دوست و دوشمن مـــــــــــــهران

  سلام مامان  مبخوام دوست و دوشمنت را  بهت  معرفی کنم اسمش آتیلا هست داد میزنه  میگه مهران بیا  مهران دوست دارم  مهران بیا بوس بده  عاشق اسباب بازی های شما هست  دیروز پارک فرشت را اوردم خانه مامی جون و شما را خواباندیم توش و شما برای اولین بار با اسباب بازیت بازی کردی و دست به عروسکش میزدی....   اتیلا که از خانه اش امده بیرون امد طرف پارک فرشت و کمیی گازش گرفت و زیاد پسندش نشد  امروز صبح  هم از خانه امد بیرون رفت طرف ماشینک و خرابش کرد  امروز بغل مامی جون  بودبی و اتیلاامد پیش مامی جون و گازش گرفت  اتیلا...
30 آبان 1392

پسرم میگه بابون

سلام خوشکل مامان خوش خنده ای مامان نفس مامان مامان قربون خنده ات برم چند روز هست که قش خنده دیروز من داشتم با دست هات نرمش و ورزش میکردم شما قش خنده وبعد دست هایت را به لپ ها یم میزدم شما قش خنده وصدای خنده شما کل خانه میپیچد داخل دهن شما را میبینیم ای پسر بی دندان. از این که دستت هایت را به لپم بزنم خوشت میاد    وقتی هرکسی  با شما حرف میزن شما شروع میکنید به  اقـــــــــون و اقون وقون     هقون   گگون  بابون  ابون  هههههم  و غیره .... که ان وقت ادم دوست داره شما را بخورد  راستی مهران جان  همیشه که شما خوشحال هستی شما همش در ...
27 آبان 1392

عکس مهران روز عاشورا

سلام  پسرم اینم عکس هایی از محرم پاییز 92 مامان جان اینجا کنار بابا جون کنار نخل هستی پسرم علی اصغر شدی   اینم گهواره که نی نی ها را توش میذارند     مهران جان بغل دایی هستی داری چای صلواتی میدی   اینجا هم خانه باباحاجیم هستی سوار کالسکه سر خیابان روز عاشورا ...
26 آبان 1392

شیر مردم امروز واکسن زد

سلام پسرم عزیز مامان   مامان قربونت بره . امروز دومین ماه گردت هست پس دومین ماه زندگیت مبارک . امروز صبح همراه مامی جون سوار کالسکه ات کردیم و رفتیم طرف مرکز بهداشت . رفتیم انجا نوبت گرفتم. رفتیم قد و وزن که وزنت بود 5600 کیلو و قدت 61 سانتیمتر و مرکز بهداشت قطر برای شما داد وقرص برای مامان . یک ساعت قبل از این که بریم مرکز بهداشت استامنفون به شما دادم .     رفتیم اتاق دیگه برای واکسن زدن . شما خواب بودید ما تلاش کردیم بیدارت کنیم اما بیدار نشدید اقای دکتر اول به شما قطره داد وبعد امپول را اماده کرد و به شما زد که صدای گریه شما بلند شد دوباره یکی دیگه به شما زد  که...
25 آبان 1392

شبی که پسرم خیلی شیطونی کرد

پسر گلم دوشنبه شب 20دشهریور رفتیم خانه بخوابیم که شما هوشیار شده  بودید و خوابتان نمی امد تا ساعت یک و نیم بامداد فیلم دیدیم بعد از فیلم پوشاکت را عوض کردم و بعد رفتیم روی تخت چراغ ها را خاموش کردیم شما شیر خوردید و غور میزدید داد و فریادو گریه فکر کنم همسایه ها بیدارشدند از صدای شما  دستت را مشت کرده بودید و من را میزدید.کمی استراحت یه بادگلو کردید دوباره شیر خوردید که در حالت شیر خوردن زور میزدید و من را حسابی مشتم زدید در  همان لحظه شکم شما کار کرد که رفتیم پوشاکت را عوض کردم    ساعت دو نیم بامداد بود. تا شما خواب رفتید ساعت نزدیک سه بامداد بود.ان شب نذاشتی  ...
22 آبان 1392

عکس های پسرم تاج سرم

  برای دیدن عکس ها ادامه مطلب        مهران جان امروز 55 روز هست که پیش ما هستی چند روز دیگه عاشورا  حسینی هست . مامان جان شنبه باید بریم واکسن دو ماهگیت بزنیم  . ...
19 آبان 1392