مــــــــــــهـــــــــــــــــــرانمــــــــــــهـــــــــــــــــــران، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

پــــســـرم تـــــاج ســــرم مهران

از اول عید تا ششم عید چه گذشت با عکس

سلام مهران مامان وقت سال تحویل همگی خانه مامانم بودیم شما ده دقیقه مانده بود به سال تحویل خواب بودید که دیگه شما را بیدار کردیم امسال اولین سالی هست که شما سال تحویل پیشمان بودید اولین عیدی  را از عزیزم از تهران برای شما کارت به کارت کرده بود گرفته بودید و بعدشم مامانم و بابام که به همه ماهم عیدی دادیند شب رفتیم خانه صبح روز عید بیدار شدیم و به طرف خانه باباحاجی پدر بزرگ من و بابات رفتیم که شما از همه عیدی گرفتی همه عاشق کلاه شما بودند ان روز تا شب به ما خیلی خوش گذشت  سوم عیدم عمه بابات که از تهران امده بودند و با خانواده بابات و خانواده خودم دعوت بودند خانه ما که ان روزم روز خوبی بود و تا ساعت نزدیک ساعت دو نصف شب مردها ورق ب...
9 فروردين 1393

خداحافظ 1392... درود به 1393....

سلام مهران جان ساعتی دیگه سال تحویل هست الان ساعت 6 هست مهران جان امسال سال خوبی بود چون خدا شما را به ما داد فرشته اسمانی به ما داد امسال را من خیلی دوست داشتم وامسال پمپ بنزین باباجون راه افتاد و امسال اسبهایمان زایمان کردند یکی مادیون دوتا نر ما روز های خوبی پشت سر گذاشتیم  امسال خدا راشکر بیشتر سال خنده روی لبهایمان بود من هیچ وقت سال 1392 را فراموش نمیکنم   امسال برای کشورمانم سال خوبی بود مخصوصا امسال سال خوبی تو ورزش داشتیم  فقط اتفاق بدی که افتاد یکی از فامیل هایمان دورمان دیگه پیشمان نیست خدا به خانوادهاش صبر بده  خدا یا شکرت از همه چیزهایی که امسال به ما دادی خدا یا شکرت برای معجزه ای که به ما دادی خدا...
2 فروردين 1393

خاطراتی از 5 ماهگی با عکس های 5

سلام خوشکل مامان به بهار 93نزدیک میشویم  مهران مامان شما خیلی شیرین با نمک شدید خیلی دوست داشتنی  از هفته پیش بگم که رفتیم خانه همکار های بابا جون برای دیدن نی نیش که همه بیشتر شما را میدیدند  یکی از دوستان بابام میگفت که من ببرمش تو اتاق لپ هایش را گاز بگیرم  یکی دیگه میگفت که این شبیه خارجیهاس و یکی میگفت که چقدر زشته وبعدشم شما از اول مهمانی نق زدید تا خوابتان کردیم تا بیدار شدید و دوباره نق زدنت شروع شد فقط بغل ما و مامی جون بودید که ارومتان کنیم جمعه از طرف عمو جان پارک دعوت بودیم شما از اول شروع به پیپی کردی تو ماشین ودوباره تو پارک باکمک زنمو شما را عوض کردم به شما خیلی خوش گذشت بچه خوبی بودید شب برگشتیم خانه...
26 اسفند 1392

عکس از پسرم تاج سرم 4

سلام مهران مامان خوشکلم شنبه بود که برای بار اول خودم بردمت حمام  اولش خیلی استرس داشتم اما وقتی بردمت خیلی سخت نبود و شما هم زیاد گریه نکردید و بابا هم کمک کرد و شما را برد من که دیدم صدای گریه شما میاد  با سرعت حوله پوشیده به طرف اتاق رفتم و دیدم که بابا هنوز بلد نیست که شما را پوشاک کند و من شما را زود از بابا گرفتم شانس اوردی سرمانخوردید . مهران جان شما خیلی علاقه بازی دالی دارید وقتی سوار روروئک هستید من زیر روروئک پنهان میشم وفتی دالی میکنم شما هم قش خنده یا داریم باخاله خودم اسکایپ وصل میشیم شما جلو لپ تاپ و منم پشت لپ تاپ پنهان وقتی دالی میکنم شما قش خنده قربون خندهات  بشم  مهران  خوشکلم چند روز پیش رفتیم...
15 اسفند 1392

پــــــســــــــــرم گل پسره پسرم تــــــــــاج ســـــــــرم

سلام بر مهران گلم و دوستانم که احوال پرس ما هستند مهران بعداز دوهفته خدا را شکر خوب شد  کارهای مهران که این چند وقت انجام میده  و مهران که خیلی بغلی شده کتف و کول ما خیلی درد میکند.  مهران پستونک خور حرفه ای شده ای کاش میشد بهش کمتر پستونک داد  مهران  از صبح که بیدارمیشه گردن وکتفش را از زمین بلند میکنه و تکیه بر یک دست که بشیند برای لباس تنش کردن یک دستش را که گرفتیم دیگه مهران کامل ایستاده خوشکل مامان اصلا از شلوغی خوشش نمیاد مهمانی که میرویم باید همش بغل باشند و تو مهمانی صدا کرکرش خانه را پر میکند خوبه که هر هفته ما خانه پدربزرگم میرویم وهمیشه انجا شلوغ هست با این حال مهران از شلوغی خوشش نمیاد مهران که چهار...
8 اسفند 1392

مهران خوشکل بابا

سلام پسره گلم   عشق من   عمر من   زندگی من  این چند روز بیشتر مهمانی بودیم خیلی خوش گذشت وقتی میریم مهمانی همه حمله به سوی شما این بغل ان بغل همه شما را خیلی دوست دارند شما هم بدتان نمیاد که بغلتنان کنند از کوچیک تا بزرگ شما را خیلی دوست دارند شما هم بچه ها را خیلی دوست دارید نسترن دختر عمویتان را خیلی دوست دارید نسترنم شما را خیلی دوست دارد فقط دوست داره دست در چشم شما بکند  مهران گلم هر کس شما یه جور صدا میزند مامی جون به شما میگه پسر باباش بابا جلیل میگه خوشکل بابا  عمه جانت میگه لپلپ عمه فامیل ها میگن که زاغالوی ما  هرکسی یه چیزی شما را صدا میزنند منم...
6 اسفند 1392

مهران مهربان

سلام مهران مهربان  هفته گذشته پنج شنبه    جشن عروس دعوت کردن بودیم من از صبح می گفتم با شما چکار کنم که گریه نکنید وقتی رفتیم مهمانی خواب بودید وقتی بیدار شدید بیشتر میخندیدید خیلی پسر خوبی  بودید  وقتی عروس قر میداد شما واقعا خوشحال بودیدو تا اخر مهمانی ما را اذیت نکردید جمعه بعد از ظهر هم جشن سیسمونی عمه ات بود که شما بازم پسر خیلی خوبی بودید  و مامانی را اذیت نکردید  مهران گلم یه اداهایی از خودت درمیاری که من میخوام شما را بخورم  دوست دارم شما را فشار بدم خوب این کارها را نکن دیگه این لبت را هزار مدل میکنی  یا خیلی خوشحال باشی محکم میزنی روی رون های پات خیلی خوردنی هستی کار دیگه شما بشین ...
28 بهمن 1392